- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات وداع با مبارک رمضان
فرصت توبه گذشت و گریه میبارم هنوز حسرت اوقات غفلت را به دل دارم هنوز باز هم جا ماندم و این غافله از ما گذشت مانده خاری در کف پا و گرفتارم هنوز هر چه درمان بود مخصوص ضیافت خانه بود عافیت بود و شفا هر چند بیمارم هنوز بعد از آن شب های بهـتر از تمام سالها در مسیر بندگی ای وای کم کارم هنوز من نبـودم زیـنت مهـمـانی خـوبـان تـو هر چه تو بخشیدهای من عبد سربارم هنوز گر چه دارد میرود این ماه اما میزبان باز میگوید گنه داری؟ خریدارم هنوز لحـظهای با ما سرِ یاری اگر داری بیا اشتیاق دستگـیری از تو را دارم هنوز تا که من هستم چرا بر دیگران رو میزنی من که قبل از هر که گویی دوستت دارم هنوز
: امتیاز
|
مناجات وداع با مبارک رمضان
حـیف که از دست ما مـاه خـدا میرود مـاه مناجـات و نـور، ماه دعـا میرود مـاه سـحـر خـیـزی اهـل صفـا میرود مــاه وصـال عــلــی، مـاه ولا مـیرود ماه خدا رفت رفت، جلوۀ بدرش به خیر زمـزمههای شب و لیـلۀ قدرش به خیر بـود به روی خـدا، چـشـم تـمـاشـای ما خواندن جوشن کبیر، صوت دلآرای ما هر شب و هر روز بود، بزم خدا جای ما زمـزمـۀ افـتـتـاح، سـر زد از آوای مـا حیف که مانند برق، این مه معبود رفت دیر ز راه آمد و، خنده زد و زود رفت مـاه خـداونـد رفـت، مـانـد بـه دل آه ما دسـت خـداونـدگـار بـود به هـمـراه مـا نــور بـه افـلاک داد، ذکـر هــو الله مـا ذکـر هـو اللهِ مـا، اشـک سـحـرگـاه مـا نـالـۀ العـفـو مـا از رمـضـان دل ربـود گـاه دعـای سـحـر، گاه ابـوحـمـزه بـود ز آیـنـۀ دل گـرفت مـاه خـداونـد، زنگ سلسلۀ زلف وصل، بود سحرها به چنگ عبد خدا بود و صلح، دیو هوی بود و جنگ یافت ز خون علی صورت این ماه، رنگ محـفـل قرب خدا کوی عـلی بود و بس روی جـمیل خدا روی علی بود و بس کیست علی؟ کیست؟ کیست؟ سرِّ مگوی خدا آنکه هیاهوی اوست، معنی هـوی خدا دست و زبان گوش و چشم روی نکوی خدا داشته شصت و سه سال، دیده به سوی خدا نـور به او مـتکی، خلق به او زنده بود عـالـم و آدم نـبـود، او به خـدا بـنده بود
: امتیاز
|
مناجات مشب قدری با خداوند کریم
بیا سـنگـینیِ بارِ گـناهـم را نبـین امشب مقدّر کن برایم بهترینها را همین امشب برای استجابت فرصتی بهتر نخواهم یافت گره خوردهست احیا با امیرالمؤمنین امشب تمام عمر با خود، گرمِ جنگی تن به تن بودم به دیدارت میآیم از جدالی سهمگین امشب پناهِ من همین سجاده و تسبیح و قرآن است نگاهی کن به این درماندۀ گوشهنشین امشب شب قدر است و جا خوش کرده بغضی در گلوی من مقـدّر میشود آیا برایـم اربعـین امشب؟ به فردایم امیدی نیست، اکنون دستگیری کن همین حالا، همین حالا، همین امشب، همین امشب
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
حـال مـنـاجـاتی نـدارم بسکه بـد کـردم راه خودم را با خـدای خویش سد کردم یکـسال دنـبـال خـطـاهـای خـودم بـودم یک مـاه تنها، زندگیام را رصد کردم! خـیـلی بـرایم مـوقـعـیـتها فـراهـم شـد چون دیدم از تو دور خواهم گشت، رد کردم حالا شبیه محـتضر در محضرت هستم وقتیکه سقـفِ بر سرخود را لحد کردم امـروز با شـرمنـدگی رو بَـر تو آوردم اینـبار باور کن که نفـسم را لگـد کردم هرچـنـد ناچـیـزنـد امـا در حـضـور تو این قطره قـطره اشکهـایم را سند کردم تو آبـرویم را نـبـردی پـیـش این مـردم هرروز اینها را به نفـسم گوشزد کردم ای مهـربانتر از همه با من، بـبـخـشایم من خـوب باتو تا نکـردم، باتو بد کردم
: امتیاز
|
مناجات مشب قدری با خداوند کریم
خانهات آبـاد، ما را قـبل ویـرانی ببخش نوکر دل مُردهات را، مهربان جانی ببخش عذرخواهی میکنم خیلی خلاصه مختصر نامۀ جرم مرا امشب که میخوانی ببخش پشت کردم بر تو که بودی مرا پشت و پناه آمدم در ماه رحـمت، بین مهمانی ببخش گرچه سفت و سخت بودم بر گناهم پا فشار یا الـه المـذنـبـین ما را به آسـانی ببخـش چون تو را پیدا نکردم هر کجا پیدام شد تو به روی من نیاور خوب و پنهانی ببخش چنـتۀ من خالی است و کیسۀ عفو تو پُر دست من خالیست یارب مفت و مجانی ببخش هرچه میخواهی بزن ما را ولی در روز حشر پیش زهرا و علی من را نسوزانی ببخش صاحب شبهای قدر و قاضیالحاجات من جان حیدر از گدا رو بر نگردانی ببخش
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
مـنى كه هـیچ كـسى را نـدارم الا تـو دوبــاره آمــدهام درد دل کــنـم بـا تـو همینکه با تو کمی درد دل کنم خوب است فقط برای توخود را خجل کنم خوب است كنار سفـره خود خـلوتى به من دادى چه خوب فرصت هم صحبتى به من دادى چقدر حرف نگفته برای گـفتن هست تو هم همیشه حواست به گریه من هست پـناه بر تـو از این خـشکـسالی آوردم برای عـرض ادب دست خالی آوردم دلـم گرفـته، بـرایم نـشانهای بفـرست برای بغـض گـلـویم بهانهای بفـرست دوبـاره آمـدهام سـربـزیـر گـریـه کـنم نشـسـتهام بـگـذارید سـیـر گـریه کـنم دوبـاره مثل هـمیـشه مرا بغـل کردی همیشه مشکل من را فقط تو حل کردی اگرچه خستهای و گرچه دلخوری از من همیـشه مطـمـئـنم دل نمیبُرى از من مـرا بـبـخـش اگـر نـامـهام سـیـاه شده بـیا بـگـو به مـلائـک که اشـتـباه شده گـدا رسـیـده بـیا و کـرم فـروشی کـن برای بـنده خـود باز پـرده پـوشی کن مرا ببخش اگر سمت معـصیت رفـتم بـلـد نـبـودم اگـر راه را غـلـط رفـتـم هـنوز نیـسـتم از کـرده خودم راضی قـبول کـن اجـلـم را عـقـب بـیـنـدازی اگر كه تـوبه نـكـرده اجـل فـرا برسد خدا كـند كه به دادم امـام رضا برسد اگر بـناست بمـیرم چه حـسرتى دارم هـنوز من دو سه تا كـربلا طـلـبكارم مـنى كه لحـظـه افـطـارها نـوا كـردم دم غـروب هـمـش یـاد كـربـلا كـردم همیشه خواسـتهام زیر پرچـمش باشم غـروب اول مــاه مــحـرمـش بـاشــم غـروب اول ماه و غـروب روز دهم بـمـیـرم از غـم آن ضـربـه دوازدهـم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
ایکاش میشد بـندگی از سر بگیرم از صاحبِ این مـاه، چشمِ تر بگیرم مـاهِ خــدا آمــد، رسـیـدم بـا تـبـاهـی ایکاش میشد تا دوبـاره پَـر بگیرم دادم جـوانـی را ز کـف بـا آرزوهـا نابـرده رنـجـم؛ آمـدم تا زر بـگـیـرم تا کی به دنـبالِ خـرابی، روسـیاهی من آمـدم از درگهـش بـهـتر بـگـیرم آهی نبـاشـد در بـساطـم وای بر من کی میشود در دل چراغِ آیه روشن ایکـاش دریــابـی اسـیـرِ مـبـتـلا را بشنو ز حلـقِ بنـدهات شور و نوا را با گـردنی کـج آمـدم الـغـوث یا رب دریـاب ایـن آلــودۀ پُـر از خـطـا را بردار باری که خراب است و شکسته قّــدِ مـنِ دلـواپـسِ بـیدسـت و پـا را خیلی ضعـفـم دستـگـیری کن خـدایا نـگـذار بـر دوشــم دمی بـارِ بـلا را اغـفـر لنا یا ربـنّـا هـسـتم پـشـیـمـان دنـیـا شـده دردیـدهام مـانـنـد زنــدان پاکـیـزهام کن ای خـدا که روسـیاهم پـستم، اسـیرم بـندهای غـرقِ گـنـاهـم کارِ تو باشد دستگیری، جلـوۀ عشق دستی رسان بر یاریام گم کرده راهم از هـرچه کـردم تـوبـه ای اللّه تـوبه تو خوب میدانی که مشـتاقِ نگـاهم راهـم بـده آرام کن قـلـبِ شـکـسـتـه در دامنِ خود میدهی یارب پنـاهم؟ اغـفـرلـنا این بـنـده را باید ببـخـشی خـوبی بـدیها را خـدا باید ببـخـشی ای مهـربانتـر از پـدر از مـادرِ من بنـما تـرّحـم بر دو چـشـمانِ تـرِ من رانـده شدم از کلّ درهـایی که رفـتم وا کن به رویـم دربِ خانه دلبـرِ من خشکیدهام خشکیدهتر از برگِ زردم پُر کن ز جامِ اشک مولا ساغـرِ من جـایـی بـده در بـینِ دامـانـت خـدایـا دستی بکش دستِ نوازش بر سرِ من بارم بخـر ای مهـربان جانِ حسینت اسـمِ مرا بـنده بخـوان جـانِ حسینت
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
آغاز شد ماه خـدا، پایان ندادم غصه را وای از وَلَـمْ تَغْـفِـرلَها، اِرحم لنا یا رَبَّنَا آغاز غفـران آمده، در بند؛ شیطان آمده شهـرُالـرمـضان آمده، ارحـم لنا یا رَبَّنَا وَاسْمَع دعائی یا رحیم، وَاسْمَع ندائی یا كریم یا صاحب العرش العظیم، ارحم لنا یا رَبَّنَا یاغافر الذنب الكثیر، یا راحم الشیخ الكبیر یا رازق الطفل الصغیر، ارحم لنا یا رَبَّنَا اَفْنَیتُ عمری یا اله، عمرم به خسران شد تباه بگـذر ز عـبد روسیاه، ارحم لنا یا رَبَّنَا جام گنه نوشم شده، مُردن فراموشی شده شیطان هم آغوشم شده، ارحم لنا یا رَبَّنَا آلوده گشته دامنم، ناجی تویی راجی منم از تو فـقـط دم میزنم، ارحم لنا یا رَبَّنَا ای خوب در هر گفتنی، تنها تو در قلب منی یا سَـیدی لَـمْ تَـهْـدِنی؟، ارحم لنا یا رَبَّنَا گریه سلاح من شده، نوری به راه من شده زهـرا پـنـاه من شده، ارحـم لنا یا رَبَّـنَا من خانه زاد حیدرم، مست حسین بیسرم حـقِ خـداونـد كـرم، ارحـم لـنـا یا رَبَّـنَا حق شهید بیكفن، آن كشتۀ دور از وطن آن تشنۀ صد پاره تن، ارحـم لنا یا رَبَّنَا حـقِ سرِ از تن جـدا، حـقِ ذبـیح بالقـفـا شـاه مـرّمل بالـدّمـا، ارحـم لـنا یا رَبَّـنَـا شاهی كه تنها سوخته، در بین تنها سوخته چون موی زنها سوخته، ارحم لنا یا رَبَّنَا
: امتیاز
|
مناجات با خدا در ماه رمضان و روضه سیدالشهدا
بار الها خـسـتهام از اینـهـمه تکـرارها آمـدم بـا روسـیـاهـی تـا کـنـم اقـرارها بودهام عمری درون معصیتها غوطه ور ساختم بین تو یا رَب، با خودم دیوارها ادعا ها میکنم در پیـشِ چـشم دیگران بارها اما شـکـسـتم در خـفـا هـنجـارها ظـاهـرم را بر خلاف بـاطـنـم آراسـتـم حـالـم آشـفـتـه شده از این ادا اطوارها در مصاف تن به تن مغلوب نفسم گشتهام زخـمیام اصلا نـدارم قـدرت پیکارها خون شده قلب امامم از من و رفتار من تا به کی این بیمرامیها و این آزارها دفـتـر من پُر شده از بیتهای انـتـظار کو عمل؟ مانده فقط در حد این گفتارها نامـۀ اعـمـال من گـویـای احـوالـم شده نامه نه، از کثرت برگه شده طومارها خستهام یارب به درگاهت پناه آوردهام ای امـیـد آخـرِ بـیـچـارههـا؛ بـدکـارهـا ماه مهمانی شده، با خوبها هم سفرهام هـمنـشین گل شده خـیل عـظـیم خارها با همه بدبخـتیام، سـوی حـسینت آمدم دل ندارند ای خدای من مگر بیعارها؟ اشک روضه بیگمان آخر نجاتم میدهد میبَـرَد بـاران گـریه از دلـم زنگـارها تشنه تـشنه سر جدا شد از امام بیکَسَم زهر شد در کام من با یاد او افـطارها
: امتیاز
|
مدح مناجات ماه رمضانی با سیدالشهدا علیهالسلام
در راه عشق میخرم از جان بلای تو خـلـقی اسـیـر حـلـقۀ زلـف دو تـای تو دلها صفـا گرفـته هـمی از صـفـای تو عــالَـم پـنـاه مـیطـلـبـد از ســرای تـو خـونِ خـدا تـویی و خدا خـونبهای تو ای روز و شب دخیلِ غمت روزگار ما روشن به ذکـرِ نامِ تو شد، شـامِ تارِ ما ای داده آبــرو تـو بـه مـا، اعـتـبـارِ ما تـنهـا تو رهـنـمای طـریـقـی و یـارِ ما هر صبح و شام، ذکـرِ لبِ ما ثـنای تو بانی اشک، عـلّت شـور و نوا، حسین مشکـل گـشای دردِ دلِ بـیدوا، حسین عـبــدِ خـدا و فــانـی راهِ خــدا حـسـین کشتی عـشق، راهِ نجـات از بلا حسین اســلام را بـقـا ز تـو و کــربــلای تـو گفتی که اشکِ دیدۀ ما مرهمِ غـم است هرچه کنیم گریه به پای غمت، کم است تنها نه یک دهه، همه سالَم مُحرّم است عُمرِ مفـید، وقـفِ تو بودن دمادم است واللّهِ نـیـسـت در دل مـا جـز هـوای تو عُـمری به پای روضۀ تو کارم آه بود کـارم عــزا بـرای شـهِ بـیسـپــاه بـود از لطفِ دوست، اشک دو چشمم به راه بود هــمـواره آرزوی مـنِ روســیــاه بــود کی قـسـمتـم شود که بـمـیرم برای تو؟ مـاه دعـا و مـاه نـیـایـش رسـیـده است وقت مُجیر و ذکر و ستایش رسیده است وقت نگاهِ لطف و نوازش رسیده است کارِ دلم دوباره به خواهش رسیده است محـتـاج یک نگـاه تـوأیـم و عـطای تو روزی که گشت غرقه به خون آن رُخ چوماه اهـل حــرم اسـیـر حـرامـی و بـیپـنـاه زینب به سرزنان ز روی تَل کـشید آه از زیر نـیـزههای شکـسـته به قـتـلگـاه آمـد به گـوش زینب کـبری صـدای تو
: امتیاز
|
مناجات استقبال از ماه رمضان و روضه سیدالشهدا
بیچـارهام، دل خـستهام، زارم، نـزارم بـاز آمـدم چـون ابــر بــارانـی بـبـارم قـلب سیاه و چـشم خشک آوردهام من اشکـم نـمیآیـد، گـره خـورده به کارم غیر از گـناه و مـعـصیت انگار اصلا کـاری نـمیآیـد از این چـشـمـان تـارم حرف جدایی را نزن، دق میکـنم من من که به جز این خانه جایی را ندارم چیزی به جز بار گنه بر شانهام نیست بــار مــرا بــردار کـه افـــتــاده بــارم هی قـول توبه میدهـم اما چه سـودی دیگـر به قول خویش اطـمـیـنان ندارم من را بـسـوزان اعـتـراضی که ندارم نـا اهـلـم و مـیدانـم اصـلا اهـل نـارم بـد جـور دلـتـنـگ غــروب کـربـلایـم ایکاش میشد سر بر آن تربت گذارم این روزهها، روضه به پا کردند در من ایـن روزهـا یـاد لـب خـشـک نـگـارم قربان آن خواهر که پای نیزه میگفت: حـالا بـبـیـن بر نـاقـۀ عـریـان سـوارم یک روز عباسِ عـلی دور و برم بود حـالا به شمر و حـرمـله افـتـاده کـارم
: امتیاز
|
مناجات استقبال از ماه رمضان و روضه سیدالشهدا
رمـضـان آمـده ای عـبـد گـنهکـار بـیا نیست جز حضرت او حضرت غفّار بیا در بزن تا که به رویت بگشایند دری سوی خـوان کـرم حـضرت سـتار بیا منتـظر مانده خدا تا که بیایی به برش آشتی کن به سـوی حـضرت دادار بیا میخـرد ناز گـنهکار، خـداوند غـفـور هـمـتی کـن به کـلافی سـر بـازار بـیا بار عام است و در رحمت ایزد باز است گر گنهکاری و گر زار و گرفـتار بیا دست خالی نرو بر درگه رحمان رحیم دم بـه دم با دم یـا حــیــدر کـرار بـیـا دست خود حلقه بزن بر در زهرا و علی سوی حـق با مدد از دلـبر و دلدار بیا باز کن روزۀ خود با نـمک نام حسین یـاد خـشـکی لـبـش لحـظـۀ افـطـار بیا با لب تـشـنه و با دیـدۀ آلـوده به اشک یاد مـشک و علم و دست عـلمـدار بیا
: امتیاز
|
مناجات استقبال از ماه رمضان و روضه سیدالشهدا
پشت درب خانهات بر خاک، صورت میکشم تا که تحویلم بگیری، از تو منت میکشم بـنـدگـان مـخـلـصت آمـادۀ مـهـمـانیاند آن قدر خالیست دستانم، خجالت میکشم غفلتم باعث شد از چشمت بیافتم با گناه هرچه خواری میکشم از دست غفلت میکشم کور خوانده نفسِ اماره، دلم دست علیست هرچه هم باشم مگر دست از ولایت میکشم؟ با ولای مـرتـضی آقای این عـالـم شـدم بیعلی یک لحظه هم باشم، حقارت میکشم دور ماندم از وطن، از صحن ایوان نجف یاد انگور ضریحش، آهِ حسرت میکشم تا که چشمم تر شود یاد لب خشک حسین جای سرمه، بر دو چشمم خاک تربت میکشم دور از هیئت شدن یعنی نفس تنگیِ من زیر این پرچم، نفس، آرام و راحت میکشم یک توسـل بر رقـیه حاجـتـم را میدهد بیخودی گاهی پیِ حاجت، ریاضت میکشم دیدهای بابا مرا؟! هـمراه عمههای خود در سنـین کـودکی درد اسـارت میکشم چند جای اسـتخـوانهای نحـیـفم له شده هر تکانی میخورد جسمم، مشقت میکشم چند روزی میشود چیزی نگفتم با کسی من خجالت از سخن گفتن به لکنت، میکشم
: امتیاز
|
مناجات استقبال از ماه مبارک رمضان
ماهی به روشنایی رحـمت دمیده است مـهـمـانـی خـدای تـعـالی رسـیـده است بـر بـنـدگـان سـائـل خـود بـانـی وجـود خوانی به وسعت كرم و جود چیده است چون گُـل شكـفـتـهانـد تـمـامی مـؤمـنان زیرا نسـیم رحـمت یـزدان وزیده است در حـیـرتم چگـونه بیـایم، كه میـزبـان زین میهـمان غمزده خـیری ندیده است از بس كه شعـلهور شدم از آتـش گـنـاه اشكم به روی چهره، زخجلت چكیده است رسوا نكرده است مرا بین خاص و عام پرده به روی معصیت من كشیده است عـمـری اسـیر پـنجۀ نفـس و گـنه شـدم رنگی به رُخ ندارم و رنگم پریده است رو كردهام به رأفـت پروردگار خویش آوای ربـّـنــای مــرا او شـنــیــده اسـت بـاور نمیكـنم! كه شـدم تحـبـس الـدعـا زیرا خدا مرا به سوی خود كشیده است سیراب میشود ز کوثر رحمت هرآن كسی از جام عفو و رحمت یزدان چشیده است غافل مشو «وفایی» ازین مه، كه كردگار این ماه، برای عـفـو گـنه برگزیده است
: امتیاز
|
مناجات استقبال از ماه رمضان و روضه سیدالشهدا
تـو بـاز مـرا خـوانـدهای امّـا نـگـرانـم از فـیـض مـنـاجات سـحـر بـاز بـمانم من چند صباحیست که در غفلت محضم بیدار کن ای دوست ازاین خواب گِرانم شعـبان و رجب را به بطالـت گذارندم با دست تُهـی راهی (شَهـرُ الرَّمَضانم) این فکر که از چشم تو یک روز بیفتم دَردیست که مِثلِ خُوره اُفتاده به جانم توفـیـق بـده تا که در این مـاه مـبارک جز ذکر تو چـیـزی نـشود ورد زبـانم سـوگـنـد بـه قـاری سـر نـیـزه؛ الـهـی سی وعـده سـر سـفـرۀ قـرآن بـنـشـانم بـگـذار که بـا یـاد لـب تـشـنـۀ آن شـاه در بین مناجـات کـمی روضه بخـوانم بـا یـاد تـن بیرمـقـش مـوقـع مـغـرب خوب است که از کف برود تاب و توانم (بَرداً وَ سَلاما)ست به من آتش دوزخ چون سوخته دل از غم آن سوخته جانم من آرزویم کربـبلا در شب قـدر است بگـذار خودم را به ضریحـش برسانـم
: امتیاز
|
مناجات با خدا، پایان ماه رجب و شعبان و آغاز رمضان
بیتو ای جان جهان، جان و جهان را چه کنم؟ خود جهان میگذرد، ماندن جان را چه کنم؟ ماه شعبان و رجب، نم نم اشکی شد و رفت خانه ابریست خدایا! رمضان را چه کنم؟ شـانه بر زلـف دعـا میزنـم و میگـریم موسی من! تو بگو روز و شبان را چه کنم؟ صاحب حیّ علی ...! لقمۀ نوری برسان سحر از راه رسیده ست، اذان را چه کنم؟ کـاتـبـان تـو مــرا خـطّ امـانـی دادند ... کـشتۀ خال توأم، خـط امـان را چه کنم؟ کاشکی جرم عـیان بودم و تقـوای نهان پیش تقوای عیان، جرم نهان را چه کنم؟ کاش میشد که سبکتر شوم از سایۀ خویش آفـتابا تو بگو! خـواب گران را چه کنم؟ زخم شمشیر اگر قوت سحرگاه من است وقت افـطار ولی زخم زبان را چه کنم؟ رنجـه از طعنـۀ پـیـران پـریـشان نـشدم با چهل چله جنون پند جوان را چه کنم؟ غـرقـۀ مـوج رجز، گـم شـدۀ بحر رمـل سینه خالی ز معانیست، بیان را چه کنم؟
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند رحمان
ای خطا پوش، خـطا کار تو باز آمده است واکن آغـوش! گـنهکار تو باز آمده است هرکجا رفت جز این در، به در بسته رسید پشت در مانده به دربار تو باز آمده است رفت سربار کسی غـیر تو باشد که نشد پهن کن سفـره که سربار تو باز آمده است به خریداری یوسف همهجا رفت و نبود با کـلافـی سر بـازار تو بـاز آمـده است روزه داری که شده تشنۀ من لی غیرک بر سر سـفـرۀ افـطـار تو بـاز آمده است گرم سبحانکَ یا مومن و یا وهاب است با اجـرنـایِ من الـنّـارِ تو بـاز آمده است راهـبـاً راغـبـاً و راجـیـاً و خـائـفـاً است گر ابـوحـمزه به دیدار تو باز آمده است لا تـؤآخـذنی أَلا عـشق! که با سوء عمل سر این کوچه بدهکـار تو باز آمده است هـاربٌ منکَ إلیک است و گرفـتار گناه گر به سوی تو گرفتار تو باز آمده است قـدر را قـدر ندانست و پشیـمان برگشت واکن آغـوش! گـنهکار تو باز آمده است
: امتیاز
|
مناجات با خداوند و روضه سیدالشهدا علیه السلام
با هق هقم به سمت تو یا رب دعا کنم تا درد تـوبـههـای شـکـسـته دوا کـنم برگـشتهام به سوی تو یا ایها العـزیز تا کـیـل بیپـنـاهی خـود را گـدا کـنم دنـیـا اذان عـاشـقیام را شنـیده است بـایـد بـه مـهــربـانیتـان اقـتـدا کـنـم دلـتـنگیام عـزیـز دلـم داده جـرأتـی تـا بـر لـبـم حـکـایت نـام تو را کـنـم خواب از سرم پریده، هوایم پریدن است ای خوش دمیکه قصد سفر تا شما کنم این اشک ها که قابل درگاهـتان نبود بـایـد بـسـاط روضـۀ سـقـا بـپـا کـنـم افـتـاده دست بر ورق خـیـس کـربلا باید عـمـود خـیـمـۀ دل را جـدا کـنـم بی شک گناه دفـتر من پاک میشود وقـتـی لبـاس هـیـأتـیام را صدا کـنم من روزهام به یـاد لـبـان حـسین بود این روزه را به روضۀ مکشوفه وا کنم شاید که بیادب شده این بندهات ولی با « یاحسین » کـار تو را یا خدا کنم باران لطف؛ حـق دلم نیست، واقـفـم این شِکـوه جز کنار تو اما کجا کنم؟ من خستهام از این که خودم بودم و خودم یک دم مرا ز بـند خـودمها رهـا کنم
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با خداوند رحمان
مـیـهـمانم کـردی و بـارِ سفـر آوردهام دستهـای خـالی و چـشمانِ تـر آوردهام راه دادی بیـنِ خـوبـانت منِ گـمراه را آبـرو دادی و شـرم شـعـله ور آوردهام حال و روزم را ببین و دستهایم را بگیر روسیاهـم! از گـناهـانـم خـبـر آوردهام «یا غیاث المستغیثین» «یا رجاءَالمُذنبین» «یا انیس الذاکرین» اشکِ سحر آوردهام سفرۂ لطف تو پهن و دست-خالی، سر به زیر کوهِ عصیان و ثوابی مختصر آوردهام با «لکَ صمتُ» به زنجیرش کشیدم باز هم حرص شیطان را دمِ افطار در آوردهام فصلِ دقُّ الباب شد پای دعای افـتـتاح آسـمـان آوردهای و بال و پَـر آوردهام روح من مأنوس شد با؛ یاعلیُ یاعظیم تـا خـریـدارم شـوی نـامِ پــدر آوردهام بوتراب و قاهِر الاعداء... والیَّ الولی رو به لطف حضرتِ خیرالبشر آوردهام درگذر از من، به مولانا أمیرالمؤمنین عـاصیام اما شـفـیعِ مـعـتـبر آوردهام!
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با خداوند رحمان
ما نمک پروردهها مدیون احسان توأیم حال ما خوب است شبهایی که مهمان توأیم بوی رحمت میرسد از سفرههای ماه عشق ما به امـید عـطـای تو سر خـوان توأیم این به تو محتاج بودن عزّت دنیای ماست فخر دارد فخـر، اینکه از گـدایان توأیم با تـمام روسیـاهی هم کـلامت میشویم هر سحـر مـأنـوس با آیـات قـرآن توأیم ما به دیوار کرم عمریست تکیه دادهایم در مناجات سحـرها سر به دامان توأیم درد ما دلدادهها درد حرم را دیدن است درد ما عشق است ما محتاج درمان توأیم در نجف، طعم مناجات از عسل شیرین تر است یاعـلی، عشق خدا، دل تنگ ایوان توأیم
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با خداوند رحمان
شـب قـدر آمـده یـا رب نـگـاهی بـه درگــاه تـو آمـد روســیـاهـی یگـانه جان پـنـاهـم ربی الـعـفـو بـبـخـشـا اشتـبـاهـم ربـی العـفـو تو مقـصـود دعـاهـای مـجـیـری تو منظور من از جوشن کبیری بگو بخشیدهای این خونجگـر را گـنـهـکـار شب قـرآن به سـر را خدا! عـبد تو مهـمان کریم است سرش در زیر قـرآن کریم است خودت بشـنو فغـان و نالهاش را عـطا کن روزی یکـسـالهاش را بـه حـق فـاطـمـه بـشـنـو دعـایـم عــزادار عــلـی شـیــر خــدایــم الــهــا، ربــنــا اســتـــغــرالــلـه بـه حـق مـرتـضی اسـتـغـفـرالله
: امتیاز
|